English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6066 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conditional order U سفارش مشروط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marching order [travel order] U دستور پیشروی [ارتش]
conditional U نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد
conditional U دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
conditional U فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
conditional U شرطی
conditional U مقید
conditional U مشروط
conditional U نامعلوم
conditional U مشروطه
conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional U معلق
conditional U موکول مقید
conditional race U مسابقه مشروط با ارابه
conditional branch U انشعاب شرطی
conditional sale U بیع شرط
bi conditional operation U عمل دوشرطی
conditional confession U اقرار مشروط
conditional contract U عقد مشروط
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
conditional probability U احتمال مشروط
conditional statement U حکم شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
material conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional operator U عملگر شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditional contract U عقد معلق
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
conditional discharge U ازادی مشروط
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
in order that U برای اینکه
in order that he may go U برای اینکه برود
in order to ... U تا [اینکه ]
in order to ... U برای [اینکه]
order [placed with somebody] U دستور [ازطرف کسی]
in order that U تا اینکه
order [placed with somebody] U سفارش [ازطرف کسی]
to order <idiom> U به ترتیب
in order to <idiom> U اعتماد شخص را بدست آوردن
out of order <idiom> U کارنکردن
well-order U خوش ترتیب [ریاضی]
In this order. In this way. U باین ترتیب
re order U سفارش دوم باره
out of order U از کار افتاده
out of order U خراب
out of order U نادرست
by order of U حسب الامر
by order of U فرمان
out of order U درهم برهم
order off U حکم خروج
second order U مرتبه دوم
in order that i may go U برای اینکه بروم
out of order <idiom> U برخلاف قانون ،نامناسب
first order U مرتبه اول
order U ن
order U سفارش دادن کالا یا جنس
order U سبک معماری
order U نظام معماری
order U دستورالعمل دستور
order U سفارش دادن دستور دادن
order U مرتب کردن
order U شیوه
order U حکم
order U حواله
order U حواله کرد حواله کردن دستور
order U نظم دادن
order U فرمان نظم
order U منظم کردن
order U سفارش دادن تنظیم کردن
order U نظم
order U سفارش
order U دستور
order U دستورالعمل
order U دستورعملیاتی
order U دستور دادن
order U ترتیب
order U ترتیب انجام کار
order U خرید سفارش خرید
order U دستور سفارش
in order U صحیح
to the order of U در وجه
order U رتبه
to the order of U به حواله کرد
to the order of U بحواله کرد
in order U دایر
in order U درست
order about U پیوسته پی فرمان فرستادن
order U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order U سفارش دادن
order U دستور دادن سفارش
order U امر
order U مرتبه
order U راسته
order U کد عمل
short order U خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction U واکنش مرتبه دوم
public order U نظم عمومی
sort order U نظم ترتیب
second order factor U عامل مرتبه دوم
second order conditions U شرایط ثانوی
referral order U درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order U تنظیم محاسبه مجدد
purchase order U سفارش خرید
purchase order U دستور خرید
review order U لباس وتجهیزات و وسائل کامل
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
route order U فرمان ستون راه رو
review order U لباس وتحملات سان
provisional order U دستور موقت اداری
processing of the order U انجام سفارش
order of fire U ترتیب احتراق موتور
order of fire U ترتیب توالی اتش
order of fire U روش تیراندازی
order of discharge U حکم برائت ذمه
order of discharge U حکم تصفیه
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of battle U سازمان نیروهایا یکان
order of bankruptcy U حکم ورشکستگی
order in council U تصویب نامه دولتی
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order format U قالب سفارش
order format U قالب دستور
order form U نمونه سفارش نامه پر نکرده
order for goods U سفارش کالا
order of magnitude U مرتبه بزرگی
order of matrix U مرتبه ماتریس
order of service U سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
probation order U دستور یا حکم تعلیق مجازات
order of battle U ترتیب نیرو
post order U حواله پستی
place an order U سفارش دادن
phantom order U قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order U قابل پرداخت به حواله کرد
pay order U سندپرداخت حقوق
pay order U لیست پرداخت حقوق
partial order U ترتیب جزئی
partial order U پاره ترتیب
order time U زمان سفارش کالا
order of the day U دستور جلسه
order of the day U معادل agenda
order of the day U برنامه روزانه
order code U رمز دستور
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
Ionic Order U [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order U [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order U شیوه غول ستونی [معماری]
German Order U سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order U سبک معماری فرانسوی
Doric Order U سبک معماری دوریک
Orinthian Order U معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Bassae Order U [معماری یونی یونان]
balustrade Order U ترتیب نرده ستون ها
Attic Order U ستون بندی آتنی
assemblage of Order U ستون بندی مختلط
arch order U [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order U [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
in good order <adj.> U تروتمیز
Order theory U ترتیب جزئی [ریاضی]
Lattice [order] U شبکه [ریاضی]
Lattice [order] U توری [ترتیب] [ریاضی]
structure [first order] U ساختار [ریاضی]
to order somebody back U کسی را احضار کردن
to order somebody back U کسی را معزول کردن
to order somebody back U کسی را فراخواندن
in good order <adj.> U منظم
in good order <adj.> U مرتب
Agricultural Order U سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
money order U حواله پستی وتلگرافی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order U ترتیب واژه ها
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order U دستور اگهی
trial order U سفارش ازمایشی
transfer order U دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order U معامله به قصد فرار از دین
transaction in order U liability avoid to
to set in order U منظم کردن
to set in order U درست کردن
third order reaction U واکنش مرتبه سه
the line is out of order U سیم خراب است
the goods are on order U کالا را سفارش داده ایم
superior order U دستور مافوق
work order U درخواست انجام کار حکم کار
work order U برگ کار
point of order U اخطار نظامنامهای
call-up order U دستور به خدمت [سربازی]
good order U خوش ترتیب [فلسفه]
Composite Order U [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pecking order <idiom> U راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order. U مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ? U آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal. U سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order. U بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order U سازمانوساختاراجتماعی
postal order U هزینهپستی
law and order U اطاعتازقانون
Recent search history Forum search
1in order to improve
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1رخست دادن
0Also, at the latest 17. April we would need vehicle details (brand, type, colour, license plate and driver) in order for your to pass the MoI checkpoints on the way to the EU Compound.# Please let me
1scrambling
1Temporal filtering یعنی چه
0معنیrobust rank order algorithm
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com